« Tiago Ribeiro » یک جوان بیست و شش ساله است و اهل کشور پرتغال میباشد. اگر بهدنبال او در دنیای کار و اقتصاد باشید، میتوانید او را در یک شرکت کامپیوتری بیابید که بهعنوان یک مهندس نرمافزار مشغول به کار میباشد. اما اگر به وادی هنر هم سر بزنید او را میبینید که آماده است تا با دوربینش ما را به یک روایت تازه دعوت کند.
جالب است بدانید که ریبیرو بهعنوان یک عکاس ورزشی فعالییت میکند اما به عکاسی مستند هم علاقهی زیاد دارد و آثار متفاوتی را ثبت میکند.
عکسهای مستند « ریبیرو » در عین سادگی فضای منحصر بهفردی دارد و حاصل تامل او در شناخت یک فضا هستند و صرفا برخورد لحظهای او با موضوع نیستند.
یکی از عکاسان معاصردر توصیف آثار این عکاس میگوید: " او بهعنوان یک مهندس نرمافزار معرفی میشود اما اگر به عکسهای او نگاهی بیندازید، بهشدت تعجب میکنید، چرا که او یک عکاس حرفهای نیست. این در حالی است که او به عکسهای علاقهمند است که دارای ایدههای ناب، رنگهای خوب و اکسپوز عالی و کمپوزسیونهایی درست هستند و همهی این موارد در عکسهای او به چشم میخورد. عکسهای او انگار مرا به یک مسافرت طولانی میبرد و مرا وادار میکند که از کارها و دغدغههایم دور شوم. به عقیدهی من کسی عکاس نام میگیرد که بتواند بر دغدغههایت غلبه کند درست مثل ریبیرو. "
عکسهای ریبیرو به ما میگوید که اجتماع و انسانهایی که در آن زندگی میکنند، موضوع مهمی و قابل توجهی است. او به شکلهای مختلفی انسان را در عکسهای خود به تصویر میکشد، اما در تمام آنها یک چیز مشترک است: آدمهایی که درون قابهای ریبیرو جای داده میشوند، سر در دنیای خود فرو بردهاند و شکلی شبیه به محیط اطراف خود پیدا کردهاند؛ مثلا در یکی از آثار موفق او زنی را میبینیم که در دکهی مجلهفروشی، مجله میفروشد.اما همانطورکه مشاهده میکنید موضوع به همین سادگی تمام نمیشود؛ عکاس با درک عکاسانهی خود و شناخت درست موقعیت، دست به فشردن شاتر میزند؛ مثلا بهگونهای کادربندی میکند که به جز مجلههای قرار داده شده در پشت شیشه چیز دیگری در کادر دیده نشود. نحوهی چیده شدن مجلهها در کنار هم نوعی بافت یکنواخت بصری ایجاد میکند و در یک بریدگی بین شیشهها زن فروشنده در داخل دکه مشاهده میشود، بهگونهای که او جزو همان بافت مجلهها میشود. مشغول بودن زن به خواندن کتاب یا مجلهای و انتخاب لحظهای درست برای ثبت این موضوع، شناخت درست از بافت و رنگ در عکاسی و بهکار گرفتن آن، از دیگر موارد این عکس است.
چیز دیگری که میتوان در مورد آدمهای عکسهای ریبیرو گفت این است که هر کدام از آنها دنیای متفاوتی با آن یکی دارد و حتی از فضای عکسهای او میتوان فهمید که لوکیشن عکسهای او یک مکان مشخص نیست، بلکه او به سفرهای متعددی برای یافتن این آدمها میپردازد. او از پتانسیل فضا برای معرفی کاراکترهایش بهخوبی استفاده میکند مثل عکسی که در بالا از آن یاد کردیم یا عکسی که در آن پیرمردی بر روی زمینی پر از سنگ نشسته و صورت خسته و چروکیدهاش متوجه عکاس است؛ در اینجا سنگها بیان متفاوتی به عکس میبخشند و حتی باعث میشوند رنگ آبی پیراهن پیرمرد، با توجه به تمام ناهمواریهای دور وبرش، نشانی از جریان زندگی در او باشد. یا در عکسی دیگر که از ردیف صندلیهای خالی کنار هم چیده شده استفاده میکند تا بهوسیلهی آنها تنهایی یک مرد را به ما نشان دهد که بر روی یکی از همین صندلیها نشسته است. ریبیرو حتی وقتی کمی از فضای مستند فاصله میگیرد و سعی در بیان موضوعاتش به شکلی متفاوت دارد، باز هم میتواند موضوع خود را بهخوبی به مخاطب معرفی کند؛ مثل عکسی که او در میان آبهای جمع شده بر روی زمین، انعکاس مردی را که عصایی سفید در دست دارد، قرار میدهد و این همان کسی است که مخاطب را به تجربهی دیداری تازهای دعوت میکند؛ به این شکل عکاس، احساس مبهم مرد نابینا در برخورد فضا را به شکل انعکاس نشان میدهد و دنیای ناشناختهای که در برابر او قرار دارد.
بهطور کل اگر بخواهیم تعریفی از فضای کلی آثار ریبیرو ارایه دهیم باید بگوییم همهی عکسهای او با وجود برخورداری از فضایی متفاوت، رنگهایی جذاب و بافتهای بصری جالب، دارای احساس تلخی میباشد، یک تنهایی مفرط که در بین همهی آنها گسترده شده است، فرو رفتن هر کس در دنیای خودش حتی در عکسی که در آن کودکی به دوربین عکاس زل زده است و باید انتظار داشت تا لبخند شاد کودکانهای را ببینیم، اما کودکی را میبینیم که از دنیای رو به روی خود که عکاس نیز جزیی از آن است میترسد و دلش میخواهد تا به دنیای خود بازگردد.
دیدن آثار ریبیرو تا بخش زیادی مخاطب را دچار همان احساساتی میکند که در بالا از آنها یاد کردیم؛ دچار شدن به سفری برای فراموش کردن دغدغهها و البته آشنایی با دغدغههایی جدید از سوی آدمهایی جدید.
شناخت درست عکاس از لحظهای که عکس باید در آن ثبت گردد، استفادهی بهجا از رنگ در عکاسی یا سیاه و سفید کردن عکس، استفاده از عوامل محیطی در جهت معناسازی برای عکس، برقراری ارتباط مناسب بین فضای پیرامون و آدمهایی که در آن قرار دارند، دست یافتن به مکانهایی تازه برای پیدا کردن آدمهایی با روحیات و فرهنگهای متفاوت، از نکاتی است که در اکثر آثار این عکاس جوان به چشم میخورد.
سلام
قلم شیوا و سر راستی دارید و مدتی است که در تاک آثار قلمی تون رو می خونم. اولین بار ه که از عکس نوشته خوندن لذت می
برم.
من خیلی تصادفی وبلاگ شما رو دیدم و خوشحالم که ریبیرو رو معرفی کردید نقد بسیار زیبا از انسان معاصر . دغدغه خیلی از هنرمندان تنهایی بشر امروز گرفتار در ماشین و صنعت ، ریبیرو را وا داشته تا از دریچه دوربینش انسان را جزیی از محیط پیرامونش که در آن زندانی است به تصویر بکشد. توصیه میکنم فیلمهای آنتونیونی را ببینید ، خاصه ، شب،ماجرا،کسوف ،آگراندیسمان، صحرای سرخ .
متشکرم از وبلاکت
سپاس به خاطر نقد زیبا و مفیدی که نوشتین. عکاسان زیادی سعی در نشان دادن زوایای تلخ زندگی افراد پیرامون خود دارند. شاید به این امید که مخاطبان و بینندگان این آثار، از این رهگذر ، تلخ و شیرین زندگی را دریابند و کمی به فکر فرو روند. حالا کی موفق و چه کسی نا موفق !!!! به نظر می رسد بهترین و تاثیر گذارترین این عکسها . عکسهایی است که در آن تنهایی انسانها بیش از بیش نمایان است.
درود وسپاس نقد زیبایی بود .
wow! it's great
دلم برای تنهایی این پیرمرد میسوزد...اطرافش را ببین ،پر از سیاهی ِ یک سکوت!!
آیادر لیست انتظار مسافرین مرگ نشسته است ؟!!
"سپاس"
ممنون بابت نقد های عمیقتون!
کار های این عکاس فوق العاده است.
عالی بود خانم طباطبایی
نگاهی کاملا منطقی و ارائه ی نقدی مناسب باعث بهتر دیدن زوایای پنهان عکس برای سایر بینندگان شده و درک بهتر آن را میسر میسازد که در این نقد شما به خوبی انجام شده.
ممنون.
نقد های بسیار خوبی می نویسید
ممنونم
.... .
................ .
.
یه خوبی بزرگ عکاسی اینه که از بیرون برا خیلی ها ساده به نظر می رسه!
اما وقتی ورود می کنن می بینن که شاید از خیلی رشته های دیگه سخت تره...
اما خوبیش اینه که برا کسی که صاحب اندیشه و احساس ویژه ای باشه مهربانانه آغوش باز می کنه، برعکس خیلی رشته های دیگه که بیشتر نیاز به ورود از کودکی داره و کسی که بخت یارش نبوده که والدین این موهبت رو بهش هدیه کنن! کلاهش پس معرکه ست...
خوبی عکاسی اینه که بیشتر از خیلی رشته های دیگه زندگی و سرگذشت عکاس بهش کمک می کنه و میشه مثل سایقه مشق در رشته های دیگه...
عکسهای ایشون و استقبالی که ازش میشه نشونه ای دیگه از این فرم ویژه ی عکاسیه برای تازه کارایی مثل من که هرچند دیر، هرچند آهسته و کند اما امیدوارانه به پیش بریم!...
مرسی از پنجره ای که باز به روی نگاه مون گشودید....
شاد و خوشبخت باشید
.
سلام و درود خانم طباطبایی
سپاس از رویکرد نقادانه ای که به عکاسی دارین
سلام خانم طباطبایی ... دست مریزاد .نکات مفیدی را از عکسها مورد مداقه قرار داده بودید این خیلی خوبه که با توجه به پتانسیل عکس نکات برجسته و خاص همان عکس رو واکاوی میکنید... ودیگر اینکه چون رشته و کار خودم هم مهندسیه قرابت بهتری در شناحت و حس عکاس پیدا کردم ممنونم
عکسهایی نیستن که اگر خودم بودم میگرفتم. اما نقد بسیار عالی بود.
عکس 2 و 3 خیلی جالب بود . مرسی
و متاسفم که نتونستم بخونم