این عکسها متعلق به « Alexey Titarenko »، عکاس روس است که در مجموعهای تحت عنوان « City of shadows »، در فاصله سالهای 1992- 1994 خلق کرده است. این عکسها در برگیرندهی نگاهی متفاوت به چشماندازهای شهری و خیابانی هستند. کوچهها و پس کوچهها، خیابانها، ایستگاههای مترو و اتوبوس و آدمها که جزیی جداناشدنی ازاین مکانهاست، همه و همه با تخیلات عکاس ادغام میشود و نتیجه آن چیزی میشود که در زیر میبینید.
درون عکسها زمان به شکل متفاوتی دیده
میشود؛ از سویی به زمانهای گذشته برده میشویم ( به دلیل سیاه و سفید
بودن عکس و خاکستریهای بیفام بسیار و همچنین نوع معماری مشهود در عکس ) و
از سویی احساس بسیار نزدیکی به آدمها درون قابها داریم، گویی در همین
زمانی هستیم که آدمهای درون عکس هم در آن به سر میبرند و این همان چیزی
است که از اهمییت بیشتری برخوردار است و اصلا یکی از دلایل اصلی برای
آفریدن این مجموعه است؛ یعنی به تصویر کشیدن آدمهای زندگی معاصر در لحظاتی
از روز و در بخشهای مختلف یک شهر.
از نگاه این عکاس آدمهای زندگی معاصر شبیه به شبح هستند؛ آنها بدون توجه
به دیگری از کنار یکدیگر میگذرند، بین آنها هیچ پیوند عاطفی برقرار نیست
و هر کسی به کار خود مشغول است. آنها شبیه به یک شبح از خانه بیرون
میآیند، شبیه به یک شبح وارد خیابان میشوند، رفت و آمد میکنند اما آرام و
بیصدا، بدون آنکه دیده شوند.
برای زندگی در دنیای معاصر به امکانات مدرن روی میآورند؛ به وسایل نقلیه
گوناگون که تنها حرکت آدمها را سرعت میبخشد. اما دنیای مدرن آنقدر
دغدغه و مشغله با خودش آورده که هیچ چیز فاصلهی بین آدمها را بهبود
نمیبخشد.
آدمهای شهر سایهها، شبیه به ما هستند. به ما که در کنار هم و دور از همیم. به ما که هر روز که از خانه خارج میشویم انبوهی از فکر و کار و دغدغه نمیگذارد که کمی به آسمان آبی پاکیزهی اول صبح نگاه کنیم. به ما که هر روز در میان انبوهی از شلوغیها بیحاصل گم میشویم.
استفادهی درست از تناسبات قاب مربع،
سیاه و سفید بودن عکس و حضور تنهای میانه با توجه به مفهوم عکس، بهرهمندی
از نور خوب روز، شناخت درست از معماری و به کارگیری اشل انسانی در کنار
آن و زاویه دیدهای متفاوت از دیگر نکات خوب این مجموعه است. همچنین این
مجموعه بیانگر نگاه شخصی یک عکاس به دنیای اطراف اوست که فارغ از هرگونه
تعریفهای رایج است.
قابل به ذکر است Alexey فارغالتحصیل مقطع ارشد هنرهای زیبا از دپارتمان هنرهای سینمایی و فتوگرافیک در شهر لنینگراد است.
گنگ شده است واژه ها در ژرفای خاکستری سکوت و نگاهی که هیچ جا دیگر فرار نمی گیرد،
سیاهه اندامش آیا؟
عکساتون دیدم خوب منتظرم عکس ها بهتری ببینم از شما/از بندر
درود برتوکه اینچنین بااحساس قلم میزنی،سالها پیش که جوانتربودم این قطعه راسرودم :ومیرسدفردایی نه چندان دورکه هواپیماهای مدرنی به نام اف /تمدن تاء سیسات عاطفه رادرهم بکوبند.جالب اینجاست که بعدازاین به اصطلاح قطعه ادبی عجیب نطقم کورشد ودیگرشعری نیامدکه نیامدوبعدازاین داستان بودکه عکاس شدم..قلم ومرکبت همیشه جاری.
بودن این آدم ها که مشخص نیست می خواهند پیش بروند یا پس بیایند تا همیشه پشت این سنگها و آهن ها مدفون خواهد ماند. سپاس از این یادآوری دلنشین...
درود و سپاس بی پایان
ناشناخته بودن انسان ها برای هم در دنیای امروز... و بی توجهی به احساسات انسانی به خوبی در عکس ها خوانده می شود .. همان طور که شما گفتی...
سپاس
ممنون نازنین عزیز
لذت بردم
...پاینده باشی
درود بر قلم شیوا و بیان صمیمیت که همیشه درک بهتر عکس رو صد چندان می کنه...
ممنون بابت این هدیه باارزش
بسیار قابل تامل بود، درود و سپاس.
سلام. درود بر نگاه خوبت و اشارات بسیار خوبی که به عکس ها کرده ای. سادگی و صمیمیت کلامت این عکس های فوق العاده را به خوبی همراهی می کند. پاینده باشی.
mersi ali bud hesi ke enteghal dad
شهر سایه های هولناک ... جایی که تکنیک در کنار حس خودنمایی می کند .مرسی نازنین جان .
واقعا عالیست خصوصا سه عکس آخر فوق العاده است ...............تبریک میگم
سلام
هنوز مشغول کار هستین؟چون کم به وبتون سر میزنید/ پاسخ: سلام آقای مصطفوی. این روزها همه کم و بیش گرفتار مسائل گوناگونند. اما خب قطعا کم سعادتی از بندهست که نمیتوانم بیشتر از اینها در خدمت باشم. پیروز باشید.
مجموعه انتخاب شده عالی بود. دست مریزاد